ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ترنّم نامه

رفتن به مهد کودک

سلام عشق ناز مامان ترنم شیرینم ، دختر گلم ، من و بابا بعد از کلی فکر و خیال تصمیم گرفته بودیم واسه ساعتهایی که مامان سر کار هست واست پرستار بگیریم و این کار رو هم کردیم. اما.......(وقتی بزرگ شدی داستان رو واست تعریف می کنم) فقط همین رو بدون که تا دو روز من و بابا به خاطر مظلومیت و معصومیت تو گریه کردیم و اشک ریختیم و هنوز که هنوزه فکر سه هفته ای که گذشته واسه من و بابایی کابوس شبانه و غصه روزانه است. خلاصه اینکه از بودن تو با پرستار پشیمون شدیم و از دیروز یعنی ١٩ آبان رسماً شما رو گذاشتم مهد کودک و خدا می دونه که چقدر دیروز گریه کردم. گذاشتمت مهد نهال ، توی بندر این از همه بهتره و من و بابا هم که همیشه برای تو بهترین ها رو خواستیم ...
20 آبان 1392

ماکارونی خوردن ترنم به روایت تصویر

سلام گل ناز مامان ترنم بانو ، دختر نازم ، عاشق غذا خوردنت و صد البته که عاشق مدل ماکارونی خوردنت هستم . مخصوصاً وقتی رشته های ماکارونی رو می کشی توی دهنت. دوستت دارم شیرین عسلم.           عاشقتم دخترمممممممممممممممممممممممممم   ...
11 آبان 1392

تشکر از خاله مهدیه

سلام دخترم ترنم جان ، مامان ، این لباس گرمهای خوشکل رو خاله مهدیه ( مامان متین ) از تهران واست خریده. خیلی نازن و من منتظرم که بریم یک جای سرد مثل خونه مامانم یا مامان بابایی تا تنت کنم و ذوقت کنم. (قابل ذکر باشه که اینجا همچنان کولرهای گازی مشغول خنک کردن هوا هستند و لباسهای شما هم همچنان تابستانی است. به امید اینکه هوا خنک شود!!!!!!!) ممنونم خاله مهدیه مهربون. دستت درد نکنه.     ...
11 آبان 1392

وقتی ترنم به همه جا سرک می کشه...

سلام ملوسک مامانی دختر نازم ، الهی که من فدات بشم ، دیگه حسابی با شیطونی هات داری دلبری می کنی . و صد البته که به همه جا هم سر می کشی و می خواهی از همه چیز سر در بیاری. مثال بزنم ؟؟؟؟؟؟ مثلا ً اینجا که می خواستی ببینی پشت جالباسی چه خبره و گیر کردی بین جالباسی و در کمد....       دیروز هم بین تخت و تردمیل گیر کرده بودی و دادت در اومد. آخه عشق مامان ، هر راهی که می بینی باید ازش رد بشی ؟؟؟؟   دوستت داریم بزرگترین انگیزه زندگی من و بابا. ...
11 آبان 1392

اتاق یا تابلو آموزشی ؟؟؟!!!

سلام نفس کوچولوی مامان ترنم جون ، دختر گلم ، کارتهای آموزشی ات رو که می گرفتم جلوت تا نشونت بدهم همش می خواستی از دستم بگیری و ببری توی دهنت. واسه همین من هم کارتهات رو زدم روی در کمد تا اینجوری دستت نرسه و نخواهی از دستم بگیری. و..... وقتی بابا از سر کار اومد طبق معمول به کار مامان ایراد گرفت و گفت که اینها خیلی نامرتبه و خودم واسش درستش می کنم. البته من فقط اعداد رو واست زده بودم ولی بابا بقیه رو هم واست زد روی در کمد و دیوار. (حالا ما نفهمیدیم این اتاق خوابه یا تابلوی آموزشی ترنم بانو؟؟؟)   این هم نتیجه کار بابا واسه دختر دردونه اش       و البته قابل ذکر باشه ...
11 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد